در سه روایت از امام زمان علیه السلام به شمس و خورشید در پس پرده ابر تعبیر شده است مرحوم علامه مجلسی حدیث را در بحار الانوار می آورد که هشت لطیفه عالی از ان استفاده می کند.
یکی از لطائفش این است: در برخی از شهره خورشید قابل رویت نیست و در بعضی از شهرها که هوا صاف است می توان خورشید را مشاهده کرد نتیجه می گیرد که امام زمان برای بعضی از دل هاا نا اشناست ابر گناه قلب انها را گرفته است بنابرین نمی توانند حضرت را ببینند و بشناسند ولی بعضی از دل ها همچون آینه صاف و زلال است
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن خانه را سپس میهمان طلب
جریان علی بن مهزیار را که می دانیم بیست سفر به مکه رفت در سفر بیستم خدمت حضرت رسید وقتی که قاصد امد علی بن مهزیار را ببرد سوال کرد:دنبال چه می گردی؟چه می خواهی؟ به قاصد امام زمان عرض کرد: من دنبال امامی می گردم که که محجوب و غایب از دیگان عالم است . قاصد گفت:جواب غلطی دادی چه کسی می گوید حضرت محجوب از عالم است اعمال بد شما او را محجوب کرده مگر کسی ظاهر تر و روشنتر از امام زمان است؟ امام زمان حاضر است من غایبم.
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی ان کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوش تر ز شادمانی است گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
بی سرو صدا باید رفت رمز شبانه می خواهد خودت را بگذار و بیا اگر خودت هم بیایی نمی شود تا اظهار وجود می کنی تا توجه به خویشتن داری کی می توانی خدا را ببینی؟خودبین هرگر نمی تواند خدا و امام زمان بین شود.
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است گفتا سخن همانست